سپهر ستاری – ایمان گودرزی: نگاهی به گذشته و تاریخ فوتبال ایران نشان می دهد تیم ها ملی و باشگاهی ایران از نعمت مربی خوب بی بهره نبوده است. از رایکوف گرفته تا اوفارل، این ها مربیانی با رزومه قابل توجه بودند که در فوتبال ایران حضور داشته اند. مرور خاطرات آن ها و آن چه که آن ها را به عنوان اسطوره معرفی می کند همیشه جالب است. حسن روشن، پیشکسوت باشگاه استقلال که سابقه بارها گل زنی با پیراهن تیم ملی و استقلال در رده ها و مسابقات مختلف را در کارنامه دارد فرصت آشنایی نزدیک با هر دو مربی را داشته است. از تغییرات بزرگ رایکوف تا تکمیل مسیر توسط اوفارل.
در گفتگویی با حسن روشن از روزهای قدیم استقلال، گام ها رایکوف و خاطراتی که ثبت شده است پرسیدیم که در ادامه می خوانید:
به نظر شما مربی خارجی چرا باید بیاید ایران؟ چون هم امکانات نیست، هم پول بسیار کمی هست و هم دخالت ها در کارشان بسیار زیاد است.
ما وقتی که تیم ملی قوی درست کردیم، رنجبر و…تیم سال ۴۰ تا ۴۹ که مثلا دیگر رنجبر و این ها آخرش نبودند.تیمی که قهرمان آسیا شد.آن زمان فقط باشگاه تاج بود که تیم نونهالان هم داشت، من خودم آن زمان طرفدار بودم، هیچکس فکر نمی کرد این تیم عوض شود. تا همان سال ۴۷ که در جام ملت های آسیا قهرمان شدیم. اولین بار بود. از آن تیمی که همه دوستش داشتند خیلی ها نمی توانستند راه بروند. رنجبر دیگر پیر شده بود و راه نمی توانست برود، در آن بازی فینال هم نبود و حسن رحیمی کاپیتان شد. ولی چون همه تیم را دوست داشتند می جنگیدند. مثلا قبول نمی کردند که بهزادی عوض شود.
قهرمانی معجزه آسایی هم بود،تیم اول عقب بود ولی بعد پیش افتاد.
تیمی که یکی می خورد بهتر بازی می کند، آن تیمی که مدعی است.آلمان مثلا تا مدت ها وقتی گل می خورد قطعا می برد. هیچکس فکرش را نمی کرد چون غیر از محمود بیاتی و حسین فکری کسی نبود که شرایط را عوض کنیم. وقتی رایکوف آمد تیم ملی جوانان را درست کرد و در مسابقات آسیایی شرکت کردند.
رایکوف رفت به سمت فدراسیون.
رایکوف رفت سراغ تیم های ملی.
تیم های ملی پایه؟
نه کل تیم های ملی.
آخر سرمربی آن زمان آقای بیاتی بودند.
نه آقای بیاتی خودش دو دوره داشت. قبل رایکوف و بعد از رایکوف. بعد از رایکوف زمانی بود که می خواستیم به جام جهانی ۷۴ برویم و نرفتیم. آقای بیاتی بودند. آن زمانی برای تیم های ملی آمد. اولین کاری که کرد تیم جوانان را درست کرد و اولین بار به تایلند رفتند و سوم شدند.
کدام نسل می شدند؟
نسل عابدینی و علی پروین و این ها… نسل جوان واقعی. رفتند و سوم شدند و این شروع یک نسل جدید بود. بقیه وجودش را نداشتند. رایکوف دید عالی داشت. بهترین بازیکن را می آوردیم می گفت این به درد نمی خورد، روی کسی که باید کار می کرد. این ها سوم شدند. سال ۶۹ یا ۷۰ تیم مجهز شد که به مسابقات برود. علی پروین، فریدون معینی، مسعود معینی. ما آن زمان در نوجوانان تاج بودیم. با بی میلی تیم را فرستادند. تیم چند تا گل خورد و برگشت. دل رایکوف چرکین شد. یک سری مسابقات بود که دو سال یک بار برگزار می شد، رایکوف تیم را عوض کرد یعنی وقتی لیست را فدراسیون داد فقط یک علی پروین و یکی دو نفر دیگر داخلش بود. بقیه همه جوان بودند، ۲۸ نفر را به اردوی شوروی برد برای بازی های منطقه ای. من هم آن زمان جوانان بودند. رایکوف هم وقتی در تاج بود روزی که تمرین ما می آمد بعد از ظهر تمرین بزرگسالان نمی رفت. این ها رفتند شوروی. ۴ تا بازی کردند و ۲۰ تا گل خوردند. تیم داشت آماده می شد. آمدند و یک هفته ماندند که بروند ترکیه. ناصر حجازی تکیه به دورازه داده بود که من زده شدم و نمی روم. روزنامه ها هم حمله کردند که این چه چیزی است؟ خود روزنامه داران آن زمان حالی اشان نبود. چونه همه ارتباط داشتند. تیم چند تا خط خورده مثل امیر عابدینی داشت و بعد راهی ترکیه شد. چهار تا از ترکیه خوردیم. ۴ بر ۲ ازبکستان را زدیم. شروع آن فونداسیون از آن جا بود. گفتند تو آبروی ما را بردی می گفت آبروی خودم هم رفته. رایکوف با کسی رو دربایستی نداشت چون کارش را قبول داشت. پای تیم ایستاد و تیم شکل گرفت. بعد از دو سال تیم تاج را گرفت. ما دو تا زمین داشتیم و تمرین می کردیم. اول جوانان تمرین می کردند بعد بزرگسالان. توجه اصلی به جوانان بود. یعنی اصلا مشکلی برای تغییر کسی نداشت. ناصر حجازی و چند نفر دیگر بودند که رفتند شهباز. نه این که بی احترامی کنند؛ الان مثلا به کی روش نمی توانیم بی احترامی کنیم . البته این چیز های که الان گفته می شود رایکوف آن زمان ها گفته بود.
این که می گویید نسل احدی و بیانی و این ها می شود؟
نه این ها با نسل مان نبودند.
این ها با “جکیچ” تمرین کردند؟
بله تمرین کردند.
این هایی که دوره آخر رایکوف اول جکیچ بودند اگر همه چیز درست پیش می رفت و جنگ و این ها نبود کدامشان می توانستند بازیکن بزرگ تر از چیزی که شدند بشوند؟
این ها همه بزرگ شدند.
نسل شما رفت جام جهانی ولی آن ها نه.
راست می گویید این ها بلافاصله به جنگ و انقلاب بر خوردند. رایکوف هیچ شخص بدی را نمی آورد. زمان که حجازی بود گفت ۳۵ تومان برای بازیکنانی که بازی کنند. ۳۰ تومان برای کسانی که بازی نکنند. هر که می خواهد امضا کند. همه چیز را می دانست،مثلا می گفت ناصر خانه می خواهد بخرد. مثل الان نبود که مدیر عامل یواشکی در توالت قرارداد ببندد. همه بودند و می گفت ناصر ۵۰۰ تومان و حسن روشن دو تومان. برای مثال می گویم. از این ارزش بازیکن را می فهمیدی. مشکل ما این است که آن زمان ها را دیدیم. واقعا هم ناصر می خواست خانه بخرد. گفت بروید پایین و صحبت کنیم. ناصر گفت کاش بیشتر می دادید که خانه را می خریدیم . گفتند نه بیشتر نمی شود جای دیگر بروید. ناصر گفت شهباز ۶۰ تومان می دهد، رایکوف گفت نه ۶۵ تومان می دهد بروید و بعد گفتند ما نمی توانیم چون شاگر شماییم. می گفت نه من افتخار می کنم و می خواست این ها بروند. من هم نشسته بودم، گفته بود حرف نزنم و من هی با خودم می گفتم این برود من با کی بازی کنم؟ چهار نفر هم فیکس تیم ملی بودند. گفتند راضی هستید؟ گفت بله بروید. خانه همه بازیکنان را بلد بود. شب می آمد سر می زد. من را سوار کرد، گفتم من با کی بازی کنم؟ گفت تیم من عالی شد،درست شد. فردایش آمد، مسلمی را آورد، مرشدی را آورد و تمرین کردیم و قرعه کشی شد تا بازی با شهباز.
پس بازی حیثیتی شد درست است؟
تنها کسی که می خندید خود رایکوف بود.هر کسی حدسی از نتیجه بازی داشت. ما دیگر می دانستیم رقیب ناصریم. من گفتم من نمی دانم،فقط از دقیقه ۱۰ توپ را می گیرم و می روم سمت ناصر. دقیقه ۱۰ رسیدم به ناصر گل خالی بود که من اوت زدم. به تور هم نخورد. ما ۴ تا به این ها زدیم و بعدش پشتک می زدیم. رایکوف هم یک چوب برداشت همه ما را در رختکن زد. ما این ها را در لهستان هم داشتیم. اول یک هیچ بردیم و پشتک زدیم. حشمت خان هم می زد. بعد ۳ بر ۲ باختیم. پدر ما را در می آورد. در بازی با شهباز ما رفتیم در زمین تابلو را دیدم نتیجه ۳ بر ۲ بود دو تا خورده بودیم و اصلا نفهمیده بودیم. تعویض کرد و بازی را آرام کرد. یکی دیگر همه زدیم. اگر روز خوب ناصر نبود باز هم می زدیم. بعد از آن بازی خود رایکوف بیشتر پشتک می زد. این نسل را که عوض کرد می دانست هر کدام چه می شوند. البته می گفت یک اشتباه کردم و حسن ابراهیمی را از بانک ملی آوردم. حسن ابراهیمی تنها کسی بود که آوردند. همه از جوانان بودند. آمد و قرارداد بست، چند تا بازی کرد و یک گل در اصفهان زد. به او گفت تو بهترین بازیکن درجه ۲ هستی. برعکس هم هست که بهترین بازیکن درجه در یک تیم پایین تر بازی کند. حالا تو آمدی استقلال. یک گل هم زد و جدا هم شد و برگشت بانک ملی، همین یک بار بود که خودش گفت اشتباه کردم. بعد هم از تاج رفت. گفتم تو که می خواستی بروی چرا آن قدر تیم را خوب درستی کردی؟ گفت مربی خوب یک تیم خوب را به بعدی می دهد. برای این که هر چیزی شود برای این مربی قبلی است. الان می بینیم مربی وقتی می رود بازیکن را هم با خودش می برد. فوتبال فرق کرده است، از بازیکن گرفته تا مربی، بازیکن می گوید کی روش نباشد می روم. این بازیکن را بیاندازید بیرون. بازیکن حق ندارد بگوید این مربی نباشد فلان است. یک بار یکی آمد با ما تمرین کرد، تست کوپر هم گذاشت. من دو بار انجام دادم خسته شدم. نشستم آب بخوردم گفت برو خانه خودتان. بعد از این از فدراسیون آمدند خانه ما گفتند چه شده است. گفتم گفت برو خانه و من رفتم. گفتم زوری نیست. رایکوف اول به دل بازیکن می رفت، می گفت اول باید فرهنگ شما و زبان شما را یاد بگیرم. این اخلاق را کی روشی هم داشت. فدراسیون گفت بیا، ولی ما تصمیم گیرنده نبودیم. این طور نبود که بگوییم کی روش نباشد تمرین نمی کنیم. در طول تاریخ ببینید کجا یک مربی ۸ سال در یک تیم بوده است؟
اوفارل بزرگترین مربی خارجی بوده است که در عصر خودش به ایران آمده بود.از نظر رزومه هم از منچستر آمده بود و بالاتر از رایکوف بود و بعد از آن هم مربی با این کلاس نداشتیم. چه قدر با او راحت بودید؟ پروژه شما برای جام جهانی ۷۴ چرا به نتیجه ننشست؟
نه سال ۱۹۷۴ بیاتی بود. بعد از آن آمد. محمود بیاتی سرمربی بود. رفتند استرلیا یک هیچ خوردند و برگشتند ۲ هیچ خوردند و حذف شدیم. بعد دیگر مسابقات نبود تا بازی های جوانان. قبل از اوت شدن این ها ما در جوانان سال ۵۲ قهرمان شدیم. آن ها اردوی تیم ملی بودند و ما تیم جوانان. رایکوف با اوفارل با هم ساختمان فوتبال را درست کردند. او بلوک شهر را درست کرد و بهترین مربیان ما بودند. تیم ما یک دست بود. سه تا هافبک نبود. تغییر جوری نبود که اداره نشود. رایکوف می گفت این بزرگ است و او می گفت رایکوف بزرگ است. بعنی بزرگان این طور هستند. واقعا رایکوف آدم بزرگی بود. همه می گفتند خوب است.یک بار من یک ضربه خوردم، بهترین دکتر ایران زرکش بود.صدمه دیدم بودم و راه نمی توانستم بروم. دکتر زرکش آخرین حرفی که زد، چون متخصص پا هم بود، گفت فوتبال را کنار بگذار. گفت تو نمی توانی. من در خانه گریه می کردم و مادرم دنبال کارهایم بود. این دیده بود من در تمرینات نیستم به خانه ما آمد و پرسید چه شده و من با گریه همه چیز را گفتم. گفت فردا برویم استخر. حدود ۱۰ روز من در آب می رفتم ولی شنا نمی توانستم بکنم. یک دقیقه در آب بودم و بعد در آفتاب می خوابیم. به هر کس می گفتی می گفت دیوانه است. بعد از یک هفته گفتند بیا تمرین تاج.در امجدیه بود، کتانی هم گفتند بیاور. آمدم، به من گفت برو راه برو. گفت عادی راه برو. هر جا درد گرفت نرو. من راه رفتم، اصلا ذهنم تغییر پیدا کرده بود. وسط تمرین می گفت تندتر راه برو. بیشتر حواسش به من بود. وسطش گفت خسته شدی؟ بنشین. معمولا بعد از تمرین ۲ یا ۳ نفر را نیم ساعت بیشتر نگه می داشت. ناصر را حتما نگه می داشت. بعد به من گفت بدو، گفتم نمی توانم، گفت بدو. گفت فردا ساکت را بیاور. من را دفاع راست گذاشته بود . گفته بود بچه ها به من توپ ندهند. من یک هفته بعد بازی کردم. خود دکتر زرکش به من گفته بود محال است. یک کاری را می کرد که این جا اصلا علمش نبود.
یعنی آب درمانی اولین بار در ایران روی شما انجام شد؟
بله، زمان رایکوف و اولین بار در تاج. مثلا من وقتی برای تاج انتخاب شدم دو تا پایم پیچید و زرکش گچ گرفت و گفت برو یک هفته دیگر بیا. من از ماشین پیاده شدم و چون بچه بودم عاشق عصا بودم. رایکوف تمرین را شروع کرده بود و آمد و دوید از پله ها پیش من گفت سلام و دوید رفت. به من گفت برو داخل بنشین.دیدم با یک اره آمد. گفتم خدایا این آهن گر است؟ گفت بنشین. هنوز گچ خشک نشده بود کچ را برید. گفت کی این کار را کرده؟ گفتم دکتر زرکش، گفت غلط کرده است. گفت برو لباست را در بیاور و بیا. باند پیچی کرد و گفت برویم پایین. گفت من می روم تمرین شما راه برو. هفته بعد من بازی کردم. می گفت بنشینی خشک می شود.
اوفارل چه طور بود؟
او آمد فوتبالی که رایکوف به جایی رسانده بود را درست تر کرد. کی روش برنامه های فرگوسن را پیدا می کرد. الان یک جایی گفتند بیا. ۶۰۰ تا بچه ثبت نام کردند شاید به خاطر بچه ها بروم. دیپلم خودم را فرستادم، هیچکس در ایران ندارد. اوفارل هیچوقت به مربی ایرانی بی احترامی نکرد. مثل کی روش مربیان را خرد نمی کرد و با مربیان جلسه می گذاشت می گفت این بازیکنان را شما درست کردید. اگر تیم ما بدون مربی می رفت به جام جهانی باز هم نتیجه همین می شد.
یک بحثی همیشه بوده است که برانکو همیشه به آن می دمد و این است که می گوید فوتبال ایران فقط با مربی کروات می تواند نتیجه بگیرد. نظر شما چیست؟
راست می گوید. یک موافقت منفی است. واقعا هم منفی است. این کروات ها که وارد ایران شده اند به اسم قدیمی های بزرگشان وارد شده اند وگرنه کسی نمی دانست برانکو چه کسی است. من برانکو را یک آدم با شخصیت می دانم، الان فوتبال ما طوری شده است که برانکو ها نتیجه می گیرند ولی اشتباه او این بود که به عربستان رفت. جایی که فکر کرد راحت نتیجه می گیرد. یعنی فکری که کرد نبود، مثل این که گفتیم کی روشی که آمد کی روش منچستر نبود و نیست، یعنی به عنوان دلال به ایران آمد. برانکو هم همین. قدیم در تاج می گفتند مربی کیست؟ رایکوف است. می گفتند بازیکن کیست؟ علی جباری، ناصر حجازی. شرایط روحی چه طور است؟ پول خوب می گیرند؟ قدرت بدنی چه طور است؟ الان برعکس شده است. الان تیم قدرت بدنی کم دارد که هر تیمی باشد مربی می آورد و این را درست می کند. دوم روحی و روانی که بر عهده کسی مثل برانکو است که اصلا بلد نیست. با بلاژویچ در ایران بود، چند سالی با مردم گشت، بازیکنان هم حد خوبی داشتند، الان مربی آخر است. قبلا اول بود. همیشه می گویند تیم را می خواهی تشخیص دهی نیمکت ذخیره اش را نگاه کن. قدیم نیمکت پرسپولیس استقلال را می دیدی لذت می بردی. پرسپولیس را می دیدی کریم باقری با آرامش نشسته است. برانکو شیک ایستاده است. این آرامش وارد زمین می شود. قبلا اصلا مربی بلند نمی شد. اگر صدا می کردند بلند می شد. الان سوت می زنند. آرامش در تیم ها نیست. اسکوچیچ اگر به تیم ملی به صورت مستقیم می آمد نظر همه فرق می کرد، ولی چون در تیم های لیگ چرخید همه نگاه پایین به او داشتند و برای تیم ملی کوچک شد. خاک بر سر بازیکنی که می گوید ما با فلان مربی آرامش نداریم کی روش بیاید درست شود. یک بازیکن خودش باید برای خودش شخصیت درست کند. کسی که این حرف را گوش کرده است آقای نبی که دوست ما هم هست ولی من به خاطر حمایتم عذرخواهی کردم کار اشتباهی کرد. من یک قران هم نگرفتم.
چه شد که خود شما تصمیم گرفتید حمایت کنید؟
ما ۷ یا ۸ سال است که در فدراسیون ثبات خوبی نداریم. با کارهایی که دیدیم گفتیم خوب است. این انتخاب ها اصلا فوتبالی نیست. این که بگویی شجاعت می خواهد. اصلا نمی دانیم عزیزی خادم چه طوری آمد چون در آن سه نفر نبود. سه نفر ، کیومرث هاشمی بود، آجورلو بود و کریمی. ما گفتیم چون کیومرث هاشمی نام خوبی در خارج به جا گذاشته است آن باشد. بچسبند فوتبال را درست کنند. هیئت رئیسه که خود عزیزی خادم درست کرده خودشان سر قدرت دعوا کرده اند. ثبات در فدراسیون نیست. من به خاطر این که این ها ۷ یا ۸ سال بودند و اینفانتینو نام تاج را می داند در آستانه جام جهانی این باشد. من این اشتباه را از این منظر کردم و بعد هم عذرخواهی کردم. تاج در تلویزیون گفت من رئیس شوم کی روش سرمربی می شود. من به تاج زنگ زدم، گفتم آقای تاج، اشتباه نکن، این کاری که می کنی اشتباه است. گفت دروغ است. گفتم باشد.آخر هم آورد. من ۱۰سال است پاسپورت دوبی آماده دارم، هر جا رفتیم هم همه خرج ها را عرب ها کردند. من نمی خواهم آن جا بروم، من کاری آن جا ندارم که بروم. بعد هم که انتخابش کرد گفتم آقا وقتی کی روش از این جا رفت همه شما و فدراسیون را زیر و رو کرد. هیچی هم ندارد. دو تا ایرانی، کریم و وحید شخصیتشان از همه بازیکنان تیم هم بالاتر بود. حالا اسکوچیچ هم چون خارجی بود. آدم باید در آرامش کار کند. ما هر بازی داشتیم کی روش جنجال درست می کرد. خودش درست می کرد. ما اصلا ۴ بازی را نفهمیدیم چه طور گذشت. آرامش در ۸ سال کی روش وجود نداشت.
به نظر شما چرا بازیکنان این قدر کی روش را قبول داشتند؟
عدم داشتن جنبه. نمی خواهم بی احترامی کنم، وقتی بازیکنی هست که یک دفعه به پول های بی ارزش میلیاردی می رسد همین می شود. من خودم هم وقتی بازی می کردم به اندازه خودم خیلی جنبه نداشتم. وقتی خانه خریدم و ماشین خریدم فرق کردم. مدیریت کلان اشکال دارد که بازیکن جرات می کند بگوید اگر آن مربی نباشد ما ۶ تا می خوریم. باید فدراسیون بازی ها را گردن بازیکنان می انداخت. بازیکن های ما همه لژیونر بودند. این ها باید قبل از ایران، پول و همه این ها برای باشگاه خودشان می جنگیدند که پس نخورند. ۲۰۱۸ وقتی تمام شد و تیم به ایران آمد بیشتر لژیونر ها بیرون شدند و همه آمدند تراکتورسازی بازی کردند. چون نتیجه نگرفتند این طور شد. فوتبال تنها ورزشی است که خلاقیت دارد. مثل شنا نیست. در فوتبال هر کس یک کاری می کند. خلاقیت در فوتبال هست. یعنی این ها را گردن خودشان می انداخت. وحید هاشمیان و کریم باقری را حتی قطر نبردند. این ها فقط مربوط به جنبه است.
حمید استیلی را چه قدر در اتفاقاتی که افتاده است، در مقام سرپرست مقصر می دانید؟
حمید پسر بسیار خوبی است. به آن صورت هم نیاز نبود. سابقه سرپرستی هم دارد. اگر مدیران عرضه نداشته باشند شما هرکاری می کنی، ولی اگر مدیر قوی باشد پشت شما سفت و محکم است.در این تزلزل فدراسیون اجازه کار به کسی که بلد بود و بلد نبود را نداد. من به حمید ایراد هم گرفتم. موقعی که رفت گفتم الان موقعش نبود. یک سرپرست اسم و رسم دار و باسابقه باید جایی برود که مدیر قوی پشتش باشد. کی روش اگر در موقعیتی بود که مجبور بود بنشیند راجع به ۶ تا گلی که خورده حرف بزند خجالت می کشید. من سال ۸۶ که به دستور آقای دادکان سرپرست جوانان شدم وقتی برای رای به من درخواست می دادند می گفتم من اندازه خودم کار می کنم.
در این بین، شما دوست نداشتید سرمربی استقلال شوید؟
نه اصلا دوست ندارم سرمربی استقلال شوم.
در خصوص قانون ۲۷ ساله ها، زمانی که شما بازی می کردید گفته شد ناصر حجازی باید خداحافظی کند. توضیح می دهید ماجرای آن اتفاق چی بود؟
من آن زمان ایران نبودم و در جریان انجام این کار نبودم. ولی این قانون را رئیس وزارت ورزش کشور گرفته بود و ارتباطی به فدراسیون فوتبال نداشت. اتفاقا برعکس الان فدراسیون فوتبال آن زمان دست فوتبالی ها بود. حالا نه در سطح بالا ولی دست فوتبالی ها بود. یک مدتی آقای آبشناسان رئیس فدراسیون بود، یک مدتی دبیر فدراسیون آقای کلامی بود.رئیس سازمان ، آقای داوودی که با من دعوا کرده بود، این قانون را او درست کرده بود. همه جای دنیا مثل اوکراین که آن زمان شوروری بود، قانونی گذاشته بود که تا ۲۷ سالگی باید در کشور بازی کنید و بعد از آن بروید خارج بازی کنید و دنبال پول بروید. ولی تا ۲۷ سالگی به تیم ملی کمک کنید. ایشان گفته بود اصلا تا ۲۷ سالگی نیایید. ایشان اصلا در کار والیبال بود. خیلی بی خود گیر می داد. به من هم گیر داده بود.من را الکی محروم کرد. به عناوین مختلف هم نیاز به من پیدا می کردند و می بخشیدند. شخصی که قرار بود بودجه ورزش را بدهد، فهمیده بود آقای داوودی من را اذیت می کند من را برد دفترش.آقای داوودی هم آن زمان هم رئیس تربیت بدنی بود هم رئیس کمیته المپیک، ایشان به او گفت من حسن روشن را خیلی دوست دارم، اگر بودجه می خواهی باید بگویی ایشان چه کار کرده که آن قدر با او بد برخورد می کنی؟ گفت به خدا قسم بودجه را نمی دهم تا نگویی چرا محروم شده است؟ گفت نه من مخلص ایشانم و یک والیبال هم با هم می زنیم. چند روز بعد هم استقلال در امجدیه بازی داشت، یک نامه نوشت که فردا می توانم بازی کنم. من اصلا تمرین نکرده بودم.نامه را دادم به آقای شرکا دبیر فدراسیون. شب دیدم چند تا ماشین بوق زنان آمدند در خانه من گفتند تو قرار است فردا بازی کنی. من فردا رفتم سر نهار قبل از بازی هیچی نخوردم. به ناصر گفتم من نمی توانم.
چرا؟
کاغذی که داده شد برای اسم نویسی نام من داخلش بود. ناصر حجازی ذاتا این طوری نبود ولی من اصلا نمی توانستم بازی کنم. اسم من را که دید روی ان خط کشید. درست هم بود. می خواستند من بدون تمرین بازی کنم و بد بازی کنم که خراب شوم. از یکی از بچه ها وسیله گرفتم چون حتی وسیله هم نداشتم. هوا هم خیلی سرد بود. بازی را یک هیچ باختیم. به من می گفتند برو زمین ولی فرار می کردم. از این نیت هم خبر نداشتم. پرسپولیس هم بازی را برده بود و تماشاگران خیلی شلوغ می کردند. طرفداران ما ساکت ساکت بودند. طرفداران اصلا راضی نبودند. ۲۵ دقیقه مانده بود بازی تمام شود و من دیدم اگر بتوانم جو را عوض کنم همه چیز خوب می شود. کفش را به آرامی پوشیدم. من بلند شدم که گرم کنم همه ساکت شدند. استقلالی ها برعکس شلوغ کردند. جو ورزشگاه عوض شد. بلافاصله رفتم داخل زمین و شروع کردم، جو کامل عوض شد. پرسپولسی ها ساکت شدند و استقلالی ها شروع کردند به کوبیدن. رفتم داخل زمین، اصلا نمی توانستم تماشاگران را ببینم. به خودم تمرکز دادم که یک توپ را که می توانی بزنی. من یک حرکت زدم که پنالتی بگیرم توپ سرخورد و بهتاش زد در گل و بازی مساوی شد. پنالتی هم گرفته نشد. بازی همان طور تمام شد و خدا کمک کرد که من از نگاه مربی و تماشاگران نیفتادم. تازه ۲۷ سالگی شروع جوانی فوتبال است. در فوتبال اوج ۲۷ سال به بعد است. فوتبالی های الان اسم ماشینشان را هم نمی دانند و زیاد دارند، که خدراشکر، خدا بیشتر هم بکنند،ما این طور نبودیم. آن برنامه اجرا نشد. آن زمان هم البته این طور نبود که کسی در فوتبال دخالت کند و مثل الان نبود. این فرد تصمیم بدی گرفته بود که به خیر گذشت.
یک مقدار در مورد شخصیت ناصر حجازی بگویید. همیشه هم در استقلال محبوب ماند.
ناصر یک شخصیت بالایی داشت. اولا خیلی شیک پوش بود، خیلی با سلیقه بود، هفته ای یک بار خودش را عوض می کرد. ناصر خط ریش و سبیلی خاصی داشت. مثل الگو بود. حتی گفتند بیاید فیلم بازی کند ولی قبول نکرد .یک آدم غد خیلی خوبی بود. غد بودن بد و خوب دارد، ناصر این طور بود که در سرش نمی رفت که بگویند این کار را بکن یا نکن. زیر بار حرفی که خوشش نمی آمد نمی رفت، بیشتر وقت ها ما با هم هم اتاق بودیم، با این که او گلر بود و من فوروارد.همیشه گلر ها با هم هستند ولی ما آخرین بار در کویت هم اتاق بودیم. اصلا شوخی مبتذل نمی کرد و اجازه نمی داد کسی هم با او شوخی کند. شوخی هایی که می شد یک لبخندی بزند را با هم می کردیم. شخصیت خیلی خاصی داشت. زود فوت کرد. البته آخرین بار که در بیمارستان او را دیدیم ریه هایش از کار افتاده بود. آن قدر دیر شد بو د که عوض کردنش امکان پذیر نبود. مریضی همه جا را گرفته بود. با همسرش که صحبت کردیم گفت دیگر نمی شود عوض کرد . بیماری پخش شده و اگر باز کنیم بیشتر از یک هفته زنده نمی ماند، اگر نکنیم دو سه سال زنده می ماند و همین هم شد. ما قبل از خودش می دانستیم که بیمار شده است.
خودشان چه طور فهمیدند؟
یک آقایی ایشان را برده بود اسلواکی، او را مدیر فنی کرده بود که از کنارش کارهایی که می خواهد را بکند. تیم را دوبی برده بود. آن جا استادیوم کرایه کرده و اردو زده بود و کار هایش را می کرد. مسئله ای برای استقلال پیش آمد که نمی شود گفت، بازیکنی به تیم آورده بودند. جایی برای او در تیم خالی کردند و این بازیکن را به تیم غالب کردند. در نیم فصل آمد، ایشان کلا یک بازی و نصفی انجام و ۴۰۰ هزار تا گرفت. ناصر بعد از دبی رفت قشم، یکی از کارهایی که باید برای ناصر می کرد این بود که اقامت اسلواکی را برایش بگیرد. اقامت هم یکی از کارهایش گرفتن گواهی پزشکی است. همه جای دنیا اول معانیه پزشکی می کنند. آن جا فهمیده بودند که مریض است. به خودش هنوز نگفته بودند. آن آقا در یک جلسه نهار، صحبت که شد گفت. نمی دانم چه کسی به گوش ناصر رساند. یکی از روزنامه ها نوشت و واکنش ناصر این بود که نه من سرطان ندارم. دیگر بیمارستان هم که می رفتیم، خیلی ها می خواستند بیایند اما نمی شد. می خواستند استفاده کنند، بعضی ها بد کرده بودند و می خواستند عذرخواهی کنند.
در مورد ملاقاتشان با امیر قلعه نویی هم خیلی حرف بود. با هم اختلاف داشتند درست است؟
امیر آمد و عذرخواهی کرد. حالا نه عذرخواهی رسمی نبود. همین که آمد و آن جا او را دید یک جور ارزشمند بود. ولی نه اندازه ای که ناصر ناراحت بود.
از چه چیزی ناراحت بودند؟
تشکیلاتی که در مربی گری داشتند برای هم کری خوانده بودند. به هر حال چیزی انجام شده بود، ناصر هم حرف هایش را می زد. بعضی حرف هایی که آدم می زند برای کسی که می شنود خوشایند نیست. حالا یک چیزی هست که می گوییم، که یک خطایی را کسی می گوید، جواب یکی است، ولی کسی که می شوند و باور می کند خطایش ۱۰ برابر است. این ها یک ارتباط داخلی و فنی داشتند. چون امیر مدتی کمک خود ناصر در استقلال بود. بنابراین اختلاف نمی تواند الکی شکل گرفته باشد قطعا یک چیزی بوده است. به خودشان مربوط است.
برعکس شخصیت آقای حجازی، منصور پورحیدری خیلی انسان متفاوتی بود که خیلی ها به او پدر استقلال می گویند. درست است؟
من اصلا لقب پدر را قبول ندارم چون ما همه از یک خانواده هستیم. یک روزی تیم استقلال به بوشهر رفته بود، یک مراسمی بود، بعد مربی ای که این ها را جمع کرده بود پیراهنی داده بود بپوشند که رویش نوشته بود یاران حجازی. من اعتراض کردم. برای این که خیلی ها را از دست داده بودیم. پرسیدم چرا این کار را کردید؟ گفتند به ما اجازه ندادند بنویسیم استقلال. مشکل استقلال بود. گفتم لازم نیست بنویسید. اصلا نباید بنویسید. این ها همه فوت کردند پس همه پیراهن باید پر اسم باشد. منصور پورحیدری از نظر خانوادگی انسان بسیار با شخصیتی بود اما اگر بخواهیم به شخصیت کاری اشاره کنیم ایشان میانه رو بود. یعنی آن چیزی که باید را انجام می داد. ناصر این طور نبود، ناصر تند رو بود. تند رو بود به خاطر همین هم خیلی امیدوار بود و دوست داشت مربی تیم ملی شود که این اتفاق نیفتاد.
یک جمله معروفی هم داشتند که می گفتند شاید آن دنیا مربی تیم ملی شوم.
ناصر بعضی وقت ها از نظر خودش همه چیز خوب بود، اما خیلی کار ها هست که آدم دوست دارد بکند، حالا یا بهش می خورد و یا نمی خورد. ما در آن دوره بازی کردیم، همین الان به این مملکت بدهکاریم، وظیفه را انجام دادیم. مردم محبت داشتند، طبیعی است حالا که انقلاب شده است به ما می گویند طاغوتی. من اصلا نمی دانم طاغوت چیست. می گویند شما چون آن جا بازی کردی این جا نمی توانی. وقتی ناصر به درد شما می خورد باید بگیرید، وقتی نمی خورد نباید بگیرید. دیگر حالا شما این حرف زدی و آن جا بازی کردی و…چه اهمیتی دارد؟ الان خیلی بهتر شده است، مسائل اطراف و این حرف ها خیلی کمتر و خوب شده است. ولی برعکس فوتبال خراب شده است و تشکیلات فوتبال دست فوتبالی ها نیست. وقتی نمی دانند شما چه توقعی از کسانی که می خواهند برای فوتبال تصمیم بگیرند دارید؟
ماجرای بازی ای که در آن تاج ۶ تا گل از پرسپولیس خورد چه بود؟
تیم ما کلی ملیپوش داشت. ناصر و منصور بودند و ۷ نفر آنها بازی میکردند. ۴ نفر هم از تیم ملی جوانان داشتیم. منم از آنها بودم، وقتی داشتیم برای بازی میرفتیم ما ۴ نفر ساکت بودیم بقیه داشتند سرو صدا میکردند. همه حرف میزدند، بابا ما داشتیم میرفتیم مسابقه! رایکوف در اتوبوس گقت ما این بازی را میبازیم. هیچ کس فکر فوتبال نبود. وارد زمین شدیم، البته یک سری اتفاق نا خواسته نیز در بازی افتاد مثل گل اول. من آن بازی را خیلی به نفع تاج و تشکیلاتش میدانم. خدا بیامرز آشتیانی روی یک صحنه از بازی سانتر کرد، منصور رشیدی که همیشه خروج های خوبی داشت در همان صحنه اشتباه کرد و توپ به زمین خورد و حسین کلانی که آمده بود هد بزند روی زمین افتاده بود، همان توپ از دست رشید ول شد و جلوی سر کلانی افتاد و توپ را با سر وارد دروازه کرد. این اتفاقاتی بود که رخ داد. منصور بعد از این گل به هم ریخت. خدا رحمت کند همایون بهزادی را، سه گل زد از این سه تا دو تای آن را خودش هم نفهمید چطور گل کرد. بهترین کاری که پرسپولیسی ها کردند این بود که بعد از این برد ادا در نیاوردند و بالا پایین نپریدند. همه بچه های ما گریه میکردند اما بازیکنان پرسپولیس آمدند و به بچه ها دلداری میدادند و آنها را از روی زمین بلند میکردند. ورزش این بود.کسی نتیجه یادش نبود و بعد بازی همه چیز تمام شد. شنبه بعد از بازی کیهان یک عکس از تاج گل بزرگی چاپ کرد که خسروانی آن را برای عبدو فرستاده بود. اما حالا تیمی ۲ گل میخورد مدیر عاملش یک ماه فرار میکند و به مشهد میرود. یکشنبه نیز در باشگاه، تاج از پرسپولیسی ها دعوت کرد که شام مهمان باشگاه تاج باشند که همه حضور داشتند. فوتبال فقط در زمین نبود، حالا هیچ کس به دنبال این ساختار نیست. پسر من در جوانان استقلال بازی میکرد. نمیگذاشتم هیچ کس بفهمد پسر من است. به ترکیب اصلی تیم هم رسیده بود و هیچ کس نمیدانست او فرزند من است. اما هیچ کس به فکر پایه ها نبود، فقط تیم ملی ما نیست، بلکه از پایه فوتبال خراب است.
در بازی ۶ تای دربی گفته میشد یکی از بازیکنان خیانت کرده.
اصلا این طور نبود.
کلا در استقلال صحبت در مورد کم کاری بازیکنان زیاد شنیده شده، آخرین مورد هم سیاوش یزدانی.
من سیاوش را از نظر کلی همیشه حمایت کردهام گفتند پنالتی داده و از این حرف ها، اگر از قصد هم کرده باشد من به اندازه ای برای او از نظر فوتبالی ارزش قائل هستم که این را قبول نکنم، مثل اینکه نمیدانید که صحبت های این چنینی می تواند انعکاسی در فیفا داشته باشد. شخصیت بازیکن استقلال و پرسپولیس این نیست که از عمد پنالتی بدهد. سیاوش خودش می داند و خدایش که عمدی بوده یا نه اما به نظرم او هم مثل قضیه ۶ تایی که میگفتند خیانت شده برایش حرف درآوردهاند. تنها اشتباه سیاوش این بود که به سپاهان رفت، او باید تا پایان فصل صبر میکرد بعد میرفت، حالا همه فکر میکنند که از قصد بوده، زمان ۶ تا هم گفتند جواد الله وردی خیانت کرده که بعد از آن هم به پرسپولیس رفت. مگر میشود شما ۶ تا گل از روی خیانت یک بازیکن بخورید؟ سیاوش یک پنالتی بود اما ۶ تا قابل باور نیست.
از مردم خواستیم که سوالات مدنظرشان را از شما بپرسند. یکی از سوالات درباره علی دایی و ماجراهای اخیر بود؛ کلا احترام ها در فوتبال از بین رفته مثل حرف هایی که راجع به علی دایی و یحیی در تلوزیون زده شد.
خوب نیست، فوتبالیست باید احترام فوتبالیست را نگه دارد. مثل تف سر بالاست، همه چیز به خود کسی که حرف میزند بر میگردد. من در جام جهانی به حق خودم نرسیدم، نا آماده به بازی ها رفتم و از ناحیهای که مصدوم نبودم دچار مصدومیت شدم. اما آدمی نبودم که خیرم به کسی نرسد و برای کسی دعای خوب نکنم.
شما صحبت در تلوزیون را شنیدید که گفتند علی دایی چون قدش بلند بود گل زده و آقای گل جهان شده.
راجع به این مسائل اصلا حرف نزنیم بهتر است.مگر الکی است که یک نفر برود و قرعه کشی جام جهانی را انجام دهد؟ حتی دشمن او هم باید از تلوزیون او را ماچ کند. این افتخار است.از ۸ میلیارد نفر روی کره زمین فقط ۸ نفر هستند که افتخار حضور در قرعه کشی فیفا را دارند که یکی از این ۸ نفر ایرانی بود.
یکی دیگر از سوالاتی که در نظرات مردم از ما خواستند بپرسیم درباره مربی تیم ملی بود. در مورد سرمربیگری تیم ملی مربی ایرانی مد نظرتان بود. آیا گزینه ای هم دارید؟
نه مساله گزینه نیست، مساله تیم است. گفتم اگر این تیم با کریم باقری و هاشمیان هم ادامه میداد، اسکوچیچ را کاری ندارم، همین میشد، باید یک کادر هماهنگ در کمیته فنی تایید شود که ما متاسفانه کمیته فنی نداریم اگر داشته باشیم هم نمیشود یک نفر را انتخاب کرد. باید چند نفر سر کار بیایند.مربی باید بزرگتر از بازیکن باشد. علی دایی بهترین گزینه بود که با این شرایط نمیتواند سرمربی شود.
یحیی گل محمدی چطور؟
وقتی می خواهید یک نفر را برای کاری انتخاب کنید اول از همه باید شخصیتش را در نظر بگیرید. اگر شخصیت داشتند بعد راجع به فنی او فکر کنید، چیزی که یحیی با این مصاحبه ها و رفتارش نشان داد شخصیت تیم ملی را ندارد. همه نگاه ها در فوتبال روی نیمکت تیم است اگر نیمکت آرام باشد جو و هواداران نیز آرام خواهد بود.
سایر مربیان چطور؟مثل امیر قلعه نویی و …
فکر کنم امیر قلعه نویی هم قبول نکرده است.با این حال به نظرم باید کسی انتخاب شود که آن کاریزمای خاص خودش را داشته باشد.
بیشتر بخوانید:
۲۵۱۲۵۴
دیدگاه ها برای این نوشته بسته شده است.