مرتضی رضایی: از هانگژو در اینروزها زیاد نوشته اند؛پر از تعریف و تمجید.کمی هم هیجان چاشنی خیلی از گزارش ها شده.مثل آب و هوای پاکش،ماشین های مدرن،خیابان های تمیز و درخت های یکسان و یک شکل.پارادایز،پارادایس،بهشت،پردیس یا هر چیز دیگری…این شهر لقب هم زیاد دارد و در مجموع یکی از بهترین شهرهای جهان است اما در بهترین شهر جهانش هم قطعا یک جایی را پرده ای کشیده اند،دیواری را نقاشی کرده اند و آنجا که دیگر کاری از دست شان بر نیامده بی خیالاش شده اند.مثل همین منطقه ای که سالن وزنه برداری کنارش هست.اول اینکه سالن اصلا مناسب برگزاری یک مسابقه بین المللی نیست.کوچک،نه چندان تمیز و بر خلاف سایر سالن ها خیلی گرم! دوم اینکه با عبور اتوبوس ها از اتوبان های مختلف می شود به راحتی فهمید که در بعضی از نقاط پرده ای کشیده اند برای لاپوشانی.برای اینکه آن قسمت از شهر را کسی نبیند.
اصلا از همان روز نخست سوال خیلی ها این بود که چرا اینجا خرچنگ و قورباغه نمی خورند!چرا همه چیز اروپایی -آمریکایی است و چرا شباهت زیادی به آن چینی که در دنیا مشهور است نیست؟
خیابان های خلوت،متروها و اتوبوس های خلوت و سکوت عجیب در شهری با بیش از ۱۰ میلیون جمعیت که اتفاقا همین قصه را عجیب می کند.
اینجا برای جشن ملی شان چند روزی است که تعطیل شده.این تعطیلی درست افتاده وسط بازی های آسیایی.دقیقا همین جا بود که جایی از زیر پوست شهر بیرون زد و چهره دیگری از یک شهر مدرن را نمایان کرد.
خدا بیامرزد پدر مترو دروازه دولت را! شلوغی خیلی از خیابان ها،متروها و وسایل نقلیه را اصلا نمی شود توصیف کرد.رستوران ها جای سوزن انداختن نیست و اصلا مشخص نیست که این همه آدم در سایر روزها کجا هستند و چطور زیر این پوسته پنهان شده اند؟
تغییر ترکیب لباس ها،دیدن سبک دیگری از زندگی و حتی پاسخ به همان سوالی که همه دارند؛یعنی دیدن خرچنگ و قورباغه های خوردنی.
آن پایین؛پشت رودخانه را که دور بزنید قصه متفاوت است با آنچه در مرکز شهر و بالای شهر در جریان است؛حالا نه مثل “سید اسمال” خودمان اما پارک شهر و پشت شهرداری در مقابلش جردن است!
اینجا زیر پوست شهر کارگران زیادی هستند؛اینجا زیر پوست شهر روی ساختمان های کوتاه(آسمانخراشی این سمت ها نیست)بنر بزرگ بازی های آسیایی را زده اند تا خیلی از چیزها دیده نشود.
اینجا متروها در زمان شلوغی واقعا شلوغ است و اتفاقا در سطح شهر گاهی ترافیک هم می شود. (برای بازی های آسیایی مسیر جداگانه دارند)
اینجا چین است و شهر هانگژو که هم خودروی بنزینی مدل پایین رویت شد،هم گربه و خرچنگ و خیلی چیزهایی که می گفتند نیست و هم مردمی که وقتی با آنها هم کلام شدیم بعضی های شان از حقوق ۲۰۰ دلاری در ماه می گفتند و از اینکه از سایر شهرهای اطراف می آیند،کار می کنند و دوباره به شهرشان بر می گردند.برای همین هم هست که در متروها آدم های زیادی دیده می شوند که چمدان به همراه دارند و خیلی های شان سر به روی چمدان خوابشان برده است.
زیر پوست همه شهرهای بزرگ قصه ها متفاوت است و زندگی طور دیگری جریان دارد،فرقی هم نمی کند تهران باشد،هانگژو،لس آنجلس یا لندن؛آسمان همه جا یکرنگ است.
بیشتر بخوانید:
۲۵۸ ۲۵۸
دیدگاه ها برای این نوشته بسته شده است.