مهرشاد ایمانی: وقتی خشونت در میگیرد، حقیقت مخدوش میشود، فضا غبارآلود میشود و دیگر نمیتوان تصمیمی مبتنی بر خردورزی و عقلانیت اتخاذ کرد. این شرایط در عالم سیاست بیش از هر عرصه دیگری آبستن حوادث تلخ است؛ حوادثی هزینهآور برای هر طرف خشونت. اما ریشه خشونت به ویژه در عالم سیاست در چیست؟ و به طور مشخص در شرایط اخیر که تقریبا دوماه است که کشور وضعیت نرمالی را تجربه نمیکند، چه میتوان کرد که هم آرامش به سیاست و جامعه برگردد و هم بستری برای شنیدن صدای معترضان به وجود آید؟ برای بررسی این موضوع «روزگار پرس» با رسول منتجبنیا، دبیرکل حزب جمهوریت ایران اسلامی، نماینده سه دوره اول مجلس شورای اسلامی و فعال سیاسی اصلاحطلب، به گفتوگو نشست که مشروح آن را در ادامه میخوانید.
***
لجاجت و تندروی به جای اعتدال و میانه روی نشسته
ریشه خشونت سیاسی در چیست؟ چرا به ویژه در سالهای اخیر شاهد بودهایم که پیگیری مطالبات سیاسی و اجتماعی و البته پاسخدهی به آن مطالبات در بستری معتدل و منطقی پیش نمیرود؟
برای پاسخ به این پرسش و روشنشدن موضوع باید چند نکته را به عنوان پیشزمینه مطرح کنم. جامعه ترکیبی از انسانهاست که دور یکدیگر جمع میشوند و باتوجه به فرهنگ مشترکی که میان آنها ایجاد میشود، زبان مشترکی که با یکدیگر سخن میگویند و البته خاطرات جمعی پدیدآمده میان آنها تبدیل به ملت میشوند. محیطی که در آنجا زندگی میکنند، کشورشان است. این افراد خودشان باید تصمیم بگیرند که چگونه زندگی کنند؛ یعنی تصمیماتی که اتخاذ میکنند را طبیعتا خودشان میگیرند. قرآن کریم هم همین نگاه را تأیید میکند و خداوند میفرماید سرنوشت قومی را تغییر نمیدهم مگر خودشان بخواهند. یا نعتمی را هم از انسانها نمیگیریم تا وقتی به مسیر منفی نروند. پس در قرآن هم میبینیم که انسان چه اصالت بالایی دارد. حالا برسیم به پرسش شما. شما درباره خشونت پرسیدید. همین جامعهای که خودش باید تصمیمگیرنده سرنوشتش باشد، اگر در مسیر
عقلانی حرکت کند، روشهایی معتدل را برمیگزیند و هدفدار خواهد بود اما اگر سطح اطلاع و دانایی در جامعهای پایین باشد یا در آن هایی که تصمیمگیرندهاند پایین باشد، جامعه به سمت افول حرکت میکند و خشونت جای میانهروی و عدالت را میگیرد. عدل یعنی هر چیزی سر جای خودش باشد و هیچ چیزی از حد عقلانی و صحیح تجاوز نکند. اساسا عدالت و اعتدال پایه و اساس آفرینش است. بارها در نهجالبلاغه از حضرت علی(ع) نقل شده است که هر کسی که از حد وسط یا همان اعتدال خارج شود، هلاک خواهد شد. پس آن هایی که تندروی یا کندروی میکنند هم خود را هلاک میکنند هم باعث تضرر جامعه میشوند. آنچه امروز هم جامعه ما نیاز دارد همین اعتدال است. متأسفانه گاهی حرکتهای غیرعقلانی و هیجانی در قالب دین و مذهب معرفی میشوند؛ در صورتی که کمترین قرابت را هم با اصول و روشهای دینی ندارند. مسئولان هم وظیفه دارند به عنوان کسانی که اداره
امور به آن ها سپرده شده، هیچ حرکت افراطی نکنند. در بحرانهای دهههای اخیر هر بار که با من مشورت کردند هم به مسئولان گفتم و هم در گفتوگوهای رسانهای اشاره کردم که راه حل بازگرداندن آرامش به کشور، سپردن امور به دست عقلاست. در سال۸۸ بعضی رسانهها برای مصاحبه میآمدند و میگفتند راه حل چیست و من میگفتم اداره امور از دست افراطیها گرفته و به عقلا سپرده شود. یکی از خبرنگاران اصرار کرد مصادیق این عقلا که میگویید، چه کسانی هستند؟ او فکر میکرد من صرفا از افراد اصلاحطلب نام میبرم اما گفتم هم آقای خاتمی، هم آقای مهدوی کنی و آقای ناطق نوری. مسئله این نبود و نیست که عقلا از چه جناحی باشند، مسئله آن است که اعتدال در وجود هرکسی باشد ولو از جناح رقیب میشود از او بهعنوان یکی از مصادیق عقلا نام برد. به یاد داریم که در سال۸۸ تندروی در اوج خود قرار داشت و به مجموعه حوادثی که رخ داد میگفتند فتنه اما من همان زمان هم میگفتم تنها راه حل بازگشت به میانهروی از سمت هر یک از طرفین است. هم آن زمان و هم امروز باور دارم دست تندروها در هر جا که هستند باید از مسئولیت کوتاه شود؛ خواه در دولت، خواه در مجلس یا دیگر نهادها و ارگانها. جامعهای که زمام امورش دست افراطیها باشد، مصیبت در پی مصیبت را تجربه میکند.
یکدست شدن قوا ظلم به انقلاب و نظام بود
نحوه بررسی صلاحیتها در انتخاباتهای گوناگون و به نوعی کنارگذاشتن نیروهایی که اهل افراط نیستند، بر دور کردن جامعه از سیاستورزی نرمال و البته رواج رادیکالیسم در حوزه تصمیمسازی چهقدر مؤثر بوده است؟
این کشور ۸۵ میلیون نفر جمعیت دارد و همه این ها صاحبان این کشور هستند و باید حق آن ها برای تصمیمگیری را بپذیریم. اینکه عدهای را کنار بگذاریم و بگوییم شما بیگانه هستید و به عناوین مختلف سعی کنیم همه قدرت را در اختیار یک جناح بگذاریم، به دور از خردورزی است. مگر میشود بار سنگین انقلاب و نظام را به یک جریان و حتی به تعبیری به یک طیف از یک جریان سپرد؟ طیفی که در اقلیت هستند و اکثریت مردم را از تعیینکنندگی محروم کرد. نخبگان ردصلاحیت میشوند، صدای مردم شنیده نمیشود، صداوسیما در اختیار یک اقلیت است و روحیه ستایشگری به جای مطالبهگری نشانده شده است. انحصار قدرت و تندروی های توسط اقلیت، وضع کشور را به این جا رسانده است. یکی از مواردی که وضع را به اینجا رساند آن بود که از مقطعی حق انتخابکردن برای مردم امری بیاهمیت در نظر گرفته شد و بسیاری از نخبگان که موردنظر مردم بودند، ردصلاحیت شدند. مردم هم
آرامآرام احساس کردند انقلاب در اختیار اقلیتی محدود قرار گرفته است. حالا برخی خوشحالاند که حاکمیت یکدست شده اما یکدستشدن حاکمیت، ظلم به انقلاب و نظام بود. در مناظره، در مجلس، و در نمازجمعه بد و بیراه می گویند، از سیاستورزی بدگویی به طیف مقابل را یاد گرفته اند. ما باید به مکتب امام (ره) بازگردیم. من در زمان امام(ره) که مسئولیت داشتم، به بیت امام(ره) میرفتیم و به دفعات پیش آمده بود که میدیدیم مرحوم امام(ره) با جناح مقابل ما مشغول گفتوگو است. حاج احمدآقا به ما میگفت اینجا خانه مردم است و هر جناحی حق دارد با امام(ره) سخن بگوید. اگر این روش را ادامه میدادیم، مردم احساس نمیکردند که کنار گذاشته شدهاند.
شرایط شکل گیری تندروی
در سال۹۲ شرایطی مهیا شد تا نیرویی معتدل به ریاستجمهری برسد و همه تصور کردیم که قرار است تندرویهایی از جنس آنچه در دوره احمدینژاد میدیدیم، پایان یابد. چه شد که دوباره فضای سیاسی به سمتوسویی غیر از اعتدال رفت؟
ببینید هنوز در حاکمیت عده زیادی از عقلا و اندیشمندانی هستند که میخواهند میانهروی به جای خشونت وجود داشته باشد و صدای مردم شنیده و اصلاحات صورت گیرد اما ثابت میکنم که دو جریان در حاکمیت نفوذ کردند که از اساس با حق حاکمیت مردم مشکل داشتند و دارند. یکی نیروهای افراطیاند که فریاد میزنند اما خردورز نیستند و دوم انجمن حجتیه است که در بسیاری از تصمیمسازیها نفوذ دارد؛ همانهایی که امام(ره) میگفت برای انقلاب بسیار خطرناک هستند. این دو گروه وقتی شرایط متعارف باشد و ببینند فضایی معتدل حاکم شده، عزا میگیرند زیرا نان آنها در دعواست. سال ۹۲ و ۹۶ حضور روحانی در ریاستجمهوری به آن ها تحمیل شد. آن ها همان زمان نامزد دیگری داشتند و بر او
پافشاری هم میکردند. در دوران اصلاحات هم نامزد خاص خود را داشتند. آقای روحانی شخصیتی وفادار به نظام و به نوعی درون نظام محسوب میشد و آن ها تصور نمیکردند اصلاحطلبان پشت سر او بایستند. وقتی چنین فضایی را مشاهده کردند دیدیم که بدترین جسارتها را از خود نشان دادند. حتی روحانی را در قم تهدید به قتل کردند و به نوعی هم گفتند هاشمی را ما کشتیم و اگر تو هم پایت را کج بگذاری همان بلا را سرت میآوریم. به یاد داریم که برجام داشت به سرانجام میرسید و آقای ظریف هم کارها را پیش میبرد اما اینها همزمان مدام فریاد میزدند و پلاکاردها بالا میبردند که تیم مذاکرهکننده وطنفروشاند. رسانه ملی هم در اختیار داشتند و در آن جا هم به شکل دیگری به دولت و تیم
دیپلماسی دولت حمله میکردند. آن ها جلوی ۶۰ تا ۷۰ درصد اهداف روحانی را گرفتند و با کارشکنیهایشان اجازه ندادند کار کند. در حوزه واکسیناسیون عمومی دولت کنونی به خودش میبالد که ما این کار را کردیم؛ درصورتی که قراردادهای واردات واکسن در دولت روحانی بسته شده بود و همان کارشکنها اجازه ندادند واکسنها وارد شود زیرا میخواستند روحانی برگ برندهای نداشته باشد زیرا اصلاحطلبان پشتش بودند. در دوران آقای خاتمی هم همین کارشکنیها وجود داشت و یادمان میآید که آقای خاتمی در سال۸۰ که راضی به شرکت مجدد در انتخابات نبود، وقتی با اصرار نخبگان، ائمه جمعه و مردم برای ثبت نام به وزارت کشور رفت، در آنجا اشکش سرازیر شد و میگفت که نمیگذارند کار کنم.
باید افراد تندرو به حاشیه بروند
وضعیت کنونی را چهطور ارزیابی میکنید؟ به هر حال اعتراضاتی در جریان است و فارغ از اینکه برخی صرفا میخواهند بگویند همه این اعتراضات، آشوب است اما هرآنچه هست، فضای سیاسی رادیکالی را شاهد هستیم.
بحرانی که به وجود آمده است ماحصل تندروی هر دو طرف بود. همه قبول دارند که مردم اعتراض دارند. هیچکس نیست که انصافی داشته باشد و بگوید مردم از همهچیز راضیاند. حالا اینکه صداوسیما نمک بر زخم مردم میپاشد و میخواهد فضا را طوری جلوه دهد که انگار نه انگار مشکلی در کشور وجود دارد، بحث دیگری است؛ بنابراین مشکلات زیادی وجود دارد و مردم هم ناراضیاند و باید به مطالبات مردم پاسخ داد که اگر پاسخ مناسب داده نشود، این مطالبات انباشته مانند آتش زیر خاکستر میشوند که بار دیگر و در بزنگاهی دیگر
شعلهور میشوند. باید با مردم از در مفاهمه وارد شد. باید افراد تندرو به حاشیه بروند و کار به دست عقلا سپرده شود و آن ها جلو حرکت کنند و با مردم سخن بگویند. اکنون این فضا وجود ندارد و صداوسیما حرف مردم را نمیزند. این برنامههای کلیشهای صداوسیما باعث اقناع افکار عمومی نمیشود. بله درست است که عدهای از افرادی که به خیابان آمدند، اهل آشوب بودند یا حتی از بیرون از کشور الهام میگرفتند و میخواستند از اعتراض مردم سوءاستفاده کنند اما تنها بخشی از کسانی که به خیابان آمدند و نمیتوان همه معترضان را آشوبگر بخوانیم. یکی از مواردی که میشد با عقل و تدبیر حل کرد مسئله سیستان و بلوچستان و کردستان بود. علیرغم اینکه ضدانقلاب سعی میکند در این دو منطقه اقداماتی انجام دهند اما اگر نگاه مسئولان به این دو استان امنیتی نباشد و اصلاحی باشد، بسیاری از هزینهها به وجود نمیآید. اگر با مردم این دو استان حرف زده شود، مانند همیشه نسبت به انقلاب و کشور متعهد خواهند بود. این دو منطقه نیاز به توسعه دارند و اگر رفاه و توسعه ایجاد شود، خودشان با ضدانقلاب برخورد میکنند.
برای مردم امنیت بعد از آزادی بیان وجود داشته باشد
برای احیای اعتماد عمومی به طور مشخص چه پیشنهادهایی دارید؟
مسئولان اذعان کنند که مردم با شما صادقانه حرف نزدیم، اما حالا میخواهیم صدایتان را بشنویم و به مطالباتتان جامه عمل بپوشانیم. به مردم تریبون دهند، به استانهای مختلف بروند و با مردم سخن بگویند و بگذارند مردم هم راحت حرفشان را بزنند؛ بدون ترس از اینکه بعد از گفتن حرفها هزینهای برایشان ایجاد شود. نیروی انتظامی هم امنیت مراسم را مهیا کند تا مردم هرچه راحتتر حرفهایشان را بزنند. حتی در هر استان محلی برای گفتوگو تعیین شود. پیشنهاد دیگر آن است که اجازه راهپیمایی به مردم داده شود. وزارت کشور
مجوز دهد آن جمعی که درخواست راهپیمایی دارند، بدون هرگونه تخریب، هتاکی و فحاشی در خیابانی مشخص و مسیری از پیش اعلامشده، راهپیایی کنند. پیشنهاد سوم آن است که تصمیمسازان در امور مهم و مناقشه برانگیز به رأی مستقیم مردم رجوع کنند و از ظرفیت مقرر در قانون اساسی مبنی بر رفراندوم قانونگذارانه استفاده کنند. هر مسئلهای که اختلاف بر سر آن وجود دارد هم قابل طرح است؛ از برجام گرفته تا افایتیاف و حجاب اجباری. اگر این شیوه در پیش گرفته شود هر دو طرف از لجبازی دست بر میدارند و به سمت گفتوگو و تعامل برای اصلاح امور پیش میروند.
مردم به راحتی به فضای سیاست رسمی برنمی گردند
آقای منتجبنیا، بهعنوان سوال پایانی بفرمایید این سمت ماجرا را هم بررسی کنیم. اگر ارادهای برای تحقق پیشنهادهایی از جنس آنچه شما گفتید و البته عزمی برای اصلاح روشها، شیوهها و نوع مواجهه با مردم در میان مسئولان وجود داشته باشد، آیا مردم بار دیگر به سمت سیاستورزی رسمی گرایش پیدا میکنند؟
شکی نیست که جریانهای سیاسی اگر دچار تقصیرهایی نمیشدند، اگر کوتاهی نمیکردند و اگر میتوانست هم تصمیمسازان و هم مردم را به مسیر درستی هدایت کنند، کار به اینجا نمیرسید. حاکمیت هم نخواست که همه جناحها را در امر سیاست مشارکت دهد و برخی خواستند که حاکمیت در قالب یک جناح تعریف شود. این در حالی است که یک نظام سیاسی مانند پدری برای همه جریانهای سیاسی است که باید همه آن ها را در خود جای دهد. من فکر میکنم اکنون فضا طوری نیست که مردم به جریانهای سیاسی اعتماد کنند و قدری برای این کار دیر شده است. جریانهای سیاسی نمیتوانند مستقیم وارد کار شوند زیرا مردم از آن ها حرفشنوی ندارند و علیه هر دو جناح شعار میشنویم. تصور میکنم پیش از نقشآفرینی مجدد جناحها و احزاب، حاکمیت باید با مردم سخن بگوید و سعی کند تندروها را از عرصه تصمیمگیری کنار بگذارد و همانطور که در ابتدای این مصاحبه گفتم، مسئولیت امور را به عقلا بسپارد. اکنون نه اصولگرایان و نه اصلاحطلبان نمیتوانند نقشی ایفا کنند.
بیشتر بخوانید:
۲۱۶
دیدگاه ها برای این نوشته بسته شده است.