قدمعلی سرامی با بیان این‌که بیت‌های منسوب به فردوسی نشان از عظمت این شاعر دارد، می‌گوید: تأکید بر این‌که فلان بیت از فردوسی نیست مشکلی را حل نمی‌کند. اگر این بیت برای فردوسی باشد و یا نباشد چیزی عوض نمی‌شود.

این شاعر، پژوهشگر زبان و ادبیات فارسی و عضو هیئت امنای بنیاد فردوسی در گفت‌وگو با روزگار پرس درباره ابیات منسوب به فردوسی و شاهنامه اظهار می‌کند: نگاه من با دیگران فرق دارد. اصولا از تضاد و تناقض نباید هراسید؛ تضاد و تناقض در ذات هستی است. مثلا آدم‌ها خواسته‌اند با کمک تکنولوژی زندگی خود را آسان کنند اما همین موجب هزاران دشواری در زندگی‌شان شده است؛ اصلا آدم نمی‌تواند بچه‌اش را تربیت کند، یا اگر زیاد تبلیغ کنید، به جای این‌که مردم از محصول خوش‌شان بیاید، بدشان می‌آید و نمونه‌اش تبلیغی که روی یک بنده خدا کرده بودند. پس این‌که در یک اثر هنری تضاد و تناقض وجود داشته باشد، نباید حیرت ما را برانگیزد؛ مثلا حافظ هم حافظ قرآن است و هم درباره «می ‌خوردن» صحبت می‌کند. او به شیخ شه می‌گوید «عیب می جمله بگفتی هنرش نیز بگوی/ نفی حکمت مکن از بهر دل عامی چند».

سرامی با تأکید بر این‌که نباید از وجود تضاد و تناقض در آثار کسی دچار هراس شویم، می‌افزاید: حافظ بیت معروفی دارد که می‌گوید «عشقت رسد به فریاد ور خود به سان حافظ/ قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت»، آمده‌اند تغییر کوچکی در این بیت ایجاد کرده‌اند و «و» را حذف کرده و این بیت را به این صورت نوشته‌اند «عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ/ قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت»؛ معنی خوانش اول این است که باید عشق به فریادت برسد و فایدای ندارد قرآن را از بر بخوانی با چهارده روایت اما اگر «و» را بردارید این‌طور می‌شود که اگر می‌خواهی عشق به فریادت برسد قرآن را با چهارده روایت بخوان، با حذف واو، این‌قدر در معنا تفاوت ایجاد می‌شود.

این پژوهشگر درباره بیت «بسی رنج بردم در این سال سی/ عجم زنده کردم بدین پارسی» بیان می‌کند: بارها گفته‌ام هیچ دلیلی وجود ندارد که این بیت برای فردوسی نباشد زیرا هیچ نسخه‌ای متعلق به قرن چهارم و زمانی که فردوسی زندگی می‌کرده، نداریم، همه نسخه‌ها ده‌ها سال بعد از سرودن «شاهنامه» تخطیط شده‌اند بنابراین نمی‌توانیم اعتبار صددرصدی به هیچ‌کدام از آن‌ها بدهیم زیرا با زمان سرایش فرق دارند و به خط سراینده هم نیستند. می‌ماند این‌که به حال و هوای ذهنیت اثر فردوسی و به حال و هوای سبک‌شناسی شعرش نگاه کنیم. در روزگار جدید اتفاق‌هایی افتاده و برخی برای این‌که از یک‌سری چیزها بدشان می‌آید به فردوسی و ایران باستان رو آورده و کاسه داغ‌تر از آش شده‌اند. مثلا می‌گویند محال است فردوسی عجم را به کار برده باشد زیرا معنای اصلی عجم، لال و گنگ است، در حالی که معنای اصطلاحی این واژه و در مقابل عرب مدنظر ماست. عجم حتی در ضرب‌المثل‌ها هم راه یافته و می‌گوییم «دستش به عرب و عجم بند شده» و کاری نداریم که معنای اولیه عجم چیست، یا سعدی برای قرن هفتم است، یکی دو قرن بعد از فردوسی و می‌گوید «خبر داری از خسروان عجم/ که کردند بر زیردستان ستم؟»، سعدی ایران را دوست دارد و آن‌قدری که می‌گوید «اقلیم پارس را غم از آسیب دهر نیست/ تا بر سرش بود چو تویی سایه خدا» و به ایرانیت خود می‌بالد. زمانی که می‌گوید عجم هیچ منظور منفی‌ای ندارد. بنابراین فردوسی می‌تواند عجم را به کار برده باشد و مشکلی ندارد. دیگر این‌که مدلول این بیت با همه «شاهنامه» همخوانی دارد «بسی رنج بردم در این سال سی/عجم زَنده کردم بدین پارسی» کاملا با «شاهنامه» می‌خواند و این فکر را فردوسی در جاهای دیگر هم بیان کرده زمانی که می‌گوید «بناهای آباد گردد خراب/ ز باران و از تابش آفتاب / پی افکندم از نظم کاخی بلند/ که از باد و باران نیابد گزند» با مدلول سخن فردوسی مشکلی ندارد.

او خاطرنشان می‌کند: ناسیونالیسم افراطی برخی از آدم‌ها که برخی هم دانش کافی ندارند، علمای شاهنامه‌شناس را مجبور می‌کند به خاطر رضایت همان انبوه آدمی که می‌گویند محال است فردوسی عجم را به کار ببرد، انکار ‌کنند که این بیت برای فردوسی است، در حالی که هیچ دلیل فنی‌ای وجود ندارد که با قطعیت اعلام کنیم این بیت از فردوسی نیست زیرا شاهنامه‌ای به خط ابوالقاسم فردوسی نداریم و همه‌ دهه‌ها حتی سده‌ها بعد از فردوسی هستند.

زیر سوال بردن «شاهنامه» با تشکیک در بیت‌ها

سرامی تأکید می‌کند: میل به این‌که بخش‌هایی از شاهنامه را الحاقی بدانند، باعث می‌شود اعتبار این کتاب نقصان پیدا کند. ما مسلمانان هرکسی که بگوید این آیه از قرآن نیست، در مقابلش می‌ایستیم زیرا اگر ثابت شود یک آیه از قرآن نیست، اعتبار آیات دیگر را هم تضعیف می‌کند. چرا ما دوست داریم یک ایرانی در هیچ جای دنیا کار بد نکند؟ زیرا اگر یک ایرانی کار بد کند آبروی همه به مخاطره می‌افتد. حتی برخی از شاهنامه‌شناسان را دیده‌ایم که بخش عظیمی از «شاهنامه» را حذف کرده و می‌گویند احتمالا الحاقی هستند. یا حتی برخی گفته‌اند شاهنامه دو سراینده دارد و بخش‌های حماسی و اساطیری برای خود فردوسی است و بخش‌های تاریخی و از اسکندر به بعد برای شاعر دیگری است. این سخنان فقط از اعتبار کلی و قطعی شاهنامه می‌کاهد. من معتقدم کسانی که شاهنامه را دوست دارند، این حرف‌ها را جدی نگیرند. شاهنامه را داریم که بدانیم فردوسی چه گفته نه این‌که روی یک بیت تمرکز کنیم. ۹۰ درصد کسانی که این بحث را راه می‌اندازند، نمی‌دانند در شاهنامه چه نوشته شده و آن را نخوانده‌اند درحالی قصد فردوسی از سرایش «شاهنامه» این بوده که بگوید عربی که بر ما حکومت می‌کنی و ای ترکی که حاکم ایران شده‌ای، بدان ما قومی صاحب سیاست و قدرت بوده‌ایم و بر بخش بزرگی از دنیای روزگار قدیم حکومت می‌کردیم، تویی که تازه به دوران رسیده‌ای اما ما این هدف را فدای این می‌کنیم که بگوییم آن عجم نمی‌شود و فردوسی می‌داند عجم یعنی زبان‌نفهم! به نظرم این بیت برای فردوسی است زیرا ریختارش از نظر سبک‌شناسی با «شاهنامه» خوانایی دارد «بسی رنج بردم در این سال سی/ عجم زَنده کردم بدین پارسی».

بیت‌هایی که نشان از عظمت فردوسی دارد

او درباره بیت «چو ایران نباشد تن من مباد/ بدین بوم و بر زنده یک تن مباد» هم توضیح می‌دهد: این را می‌گویند برای نوبخت است، حتما خوانده و یا شنیده‌اید، اما کلیت این بیت و مدلولش با ذهنیت فردوسی می‌خواند و از فخامت برخوردار است. «چون ایران نباشد تن من مباد/ بدین بوم و بر زَنده یک تن مباد». اتفاقا در این دو بیت کلمه زَنده را داریم، عمدا زَنده تلفظ می‌کنم این کلمه در اصل زینده بوده (بِزی یعنی زندگی کن و زینده صفت فاعلی آن است) که کوتاه‌ شده مانند «می‌گویم» که شده «می‌گم»، زینده شده زَنده. از آن‌جا می‌گویم که مولانا می‌گوید «مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم/ دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم» اگر زِنده تلفظ کنیم این‌ها هم باید خِنده و پایِنده باشند. البته زِنده هم درست است، در واقع هر دو وجه درست است اما قدیمی‌ها می‌گفتند زَنده و الان اصفهانی‌ها هم می‌گویند زَنده.

این عضو بنیاد فردوسی ادامه می‌دهد: درباره این بیت خصوصا مصرع دوم شبهه‌دار است، باید این ‌نکته را بگویم، زمانی که فردی عظمت پیدا می‌کند، این مقوله‌ به وجود می‌آید که برخی از شاعران کوچک‌تر، ابیاتی را به نام او بگویند تا آن مفهوم را نام‌بردار کنند. این مسئله پیش می‌آید، آن‌ها به این دلیل این ابیات را به نام شاعر بزرگ نام‌بردار می‌کنند که مردم بپذیرند. الان در فضای مجازی خیلی وقت‌ها می‌گویند مولانا گفته فلان، وزن برای مولانا است، مثنوی بحر رمل است اما مدلول شعر مولانا را خوانده‌ای و می‌دانی در مثنوی نیست اما برای این‌که سخن‌شان را مقتدر و مقبول کنند به نام مولانا می‌کنند. این ابیات حکایت‌گر این است که فردوسی در جامعه شأنی داشته و برای افکارش ارزش قائل می‌شدند. خیام به احتمال زیاد تعداد رباعی‌هایی که ساخته بیش از ۱۰۰ تا نبوده اما چندهزار رباعی به نامش است این باعث شده ما مفهوم تازه‌ای را در ادبیات بحث کنیم مثلا ادبیات خیامی یا ابیات خیامی. ممکن است این رباعی‌ها برای خیام نباشد اما محتوای خیامی دارد، مثلا معارضه با تقدیرگرایی در ذهنیت یک فرد است و آن را بیان می‌کند اما اگر بگوید من گفتم، ممکن است مردم نپذیرند پس به نام خیام می‌شود. معتقدم به جای این‌که بر الحاقی بودن بیت‌ها تمرکز کنیم، بر این تمرکز کنیم که این بیت‌ها عظمت فردوسی را بر ما نمایان می‌کند و می‌فهمیم شاعری بوده مورد قبول جامعه و برای این‌که برخی سخن خود را مقبول کنند و سخن خود را به دیگران بقبولانند، خود را ناگزیر می‌دانستند بگویند این را فردوسی و یا خیام گفته است مانند برخی دین‌گرایان که جمله‌ای دارند و می‌خواهند آن را بگویند، می‌گویند حضرت علی (ع) گفته درحالی که حضرت علی (ع) روحش هم خبر نداشته اما چون آن فرد می‌داند، مردم امام علی (ع) را قبول دارند، حرف‌شان را به این امام نسبت می‌دهند. باید این‌گونه به این ابیات نگاه کنیم که آیا با اندیشه کلی صاحب اصلی اثر تطابق دارند یا نه، اگر با اندیشه فردوسی همخوان است تأکید بر این‌که از فردوسی نیست مشکلی را حل نمی‌کند و کسانی که بر واژه عجم تأکید دارند، بروند و شاهنامه را بخوانند و با این اثر محشور باشند. این بیت برای فردوسی باشد و یا نباشد چیزی عوض نمی‌شود.