به گزارش خبرنگار فرهنگی ، تاتیانا تالستایا (Tatyana Tolstaya) یک نویسنده، مقاله‌نویس و مجری برجسته روس از خاندان تولستوی است که به داستان‌ها و مقالات تند و تیزی که در باب زندگی در روسیه معاصر می‌نویسد، شناخته می‌شود. وی ۷۰ سال پیش در لنینگراد و در خانواده‌ای اهل قلم متولد شد. وی از طرف پدری از نسل تولستوی است و از طرف مادری از خویشاوندان ایوان تورگنیف، رمان‌نویس، شاعر و نمایشنامه نویس معروف روس. پدر بزرگ او از سمت پدری، آلکسی تولستوی است که به عنوان یکی از پیشگامان داستان‌های علمی- تخیلی شناخته می‌شود و پدربزرگش از طرف مادری یک مترجم ادبی است که ترجمه کمدی الهی دانته را در کارنامه داشت.

تاتیانا در گروه فلسفه کلاسیک دانشگاه دولتی لنینگراد تحصیل کرد. وی در اوایل دهه ۱۹۸۰ میلادی به مسکو مهاجرت کرده و در یک انتشاراتی مشغول به کار شد. اولین داستان کوتاه این نویسنده با عنوان در ایوان طلایی نشسته‌اند (На золотом крыльце сидели) در سال ۱۹۸۳ در یک مجله منتشر شد و آغاز حرفه ادبی وی را رقم زد. بعدها انتشار یک مجموعه داستانی از او به همین نام، تالستایا را به یکی از نویسندگان تراز اول دوران پساشوروی تبدیل کرد.

داستان‌های کوتاه تالستایا با پیرنگ‌های غیرقابل پیش‌بینی، شخصیت‌های عجیب و جذاب و سبک و نثر زیبا و منحصربه‌فرد در دهه ۱۹۸۰ او را به یکی از بهترین نویسندگان روسیه معاصر تبدیل کرد؛ از آن زمان تاکنون آثار وی موردتوجه قرار گرفته و به زبان‌های مختلف دنیا ترجمه شدند که یکی از آنها فارسی است. این نویسنده روس که به تعبیر ادنا اوبرایان همچون ساحره‌ای با قلم جادو می‌کند، با تلفیق حس دل شکستگی و طنز و پرواز به سوی دنیای فانتزی و سقوط یکباره به دنیای واقعیت، جانشین برحق چهره‌های بزرگ و به نام ادبیات روسیه از جمله نیکلای گوگول، یوری اولشا، میخائیل بولگاکف و ولادیمیر ناباکوف است.

تالستایا از کودکان تنها و عشق از دست رفته می‌نویسد، از فیلسوفان مکتب بیهودگی و شاعرانی که در لباس فراش و سرایدار خدمت می‌کنند. این نویسنده به کمک تخیل بدون مرز خود، به کاوش وضعیت بشر در دنیای معاصر رفته و به مخاطب نشان می‌دهد که چگونه اتفاقات استثنایی در دل زندگی روزمره رخ می‌دهند.

گزیده‌ای از داستان‌های کوتاه این نویسنده توانای روس به تازگی در قالب کتابی به نام آلکساندرای نازنین توسط نشر نیستان چاپ و به بازار کتاب عرضه شده است. این کتاب شامل ۶ داستان کوتاه است که با رویکردی پسامدرن به مضامین مختلفی درباره فلسفه زندگی و احساسات انسانی می‌پردازند، از تنهایی و حسرت گرفته تا اختلاف طبقاتی و رواج مصرف‌گرایی در بطن جامعه.

در داستان «دریچه» که آغازگر این مجموعه است از ماهیت و بهای گزاف مصرف‌گرایی می‌خوانیم و در داستان «آلکساندرای نازنین» از حسرت‌هایی که یک پیرزن تمام عمر بارش را به دوش کشیده است.

تالستایا در پاراگراف آخر این داستان با قلمی خیال انگیز حس حسرت برآمده از راه‌های نرفته را به زیبایی هرچه تمام‌تر به مخاطب منتقل می‌کند:

من با همه اینها چه کنم؟ هوا گرم است. باد گردوخاک می‌پراکند و آلکساندرا ارنستوونا، شورای مهربان، مثل سراب، با میوه‌های خشک و گلهای مقوایی احاطه شده لبخندزنان در امتداد کوچه لرزان به آن سوی خیابان می‌خرامد. به سمت جنوب، به سمت جنوب بسیار دور و درخشان، به سوی سکوی راه آهن گمشده می‌خرامد؛ ناپدید می‌شود و در نیمروز داغ حل می‌شود. (ص. ۳۴)

در داستان «درویش» از این مجموعه نیز درباره اختلاف طبقاتی می‌خوانیم و پدیده‌ای به نام جبر:

چیزی بی‌نام و نشان و خونسرد همانند سرنوشت حکمفرماست و دستور می‌داد: «فلانی و فلانی در قصر زندگی کنند! بگذارید به‌شان خوش بگذرد. و آن بقیه و فلانی و گالیا و یورا فلان جا زندگی کنند. آنجا که نه، اووووونجا، بله بله، دقیقا، نزدیک کانال آب، پشت زمین‌های بایر! دخالت هم نکنید، فایده‌ای ندارد. یک کلام، ختم کلام!» برای چه؟ اجازه بدهید! اما سرنوشت پشتش را به ما کرده است، با دیگران می‌خندد و پشت آهنی محکمی دارد که به ضربه زدن ها واکنشی نشان نمی‌دهد. حالا هرکاری که دلت می‌خواهد بکن: با عصبانیت به‌اش ضربه بزن، کف زمین غلت بزن، لگد بزن، اگر میخواهی پنهان شو و آرام مثل حیوانی درنده زهر سرد را در میان دندان‌هایت جمع کن، او عین خیالش نیست. (ص. ۵۲)

مجموعه داستان‌های کوتاه آلکساندرای نازنین با داستانی پیچیده به انتها می‌رسد که در کمتر از ۲۰ صفحه موضوعاتی مختلفی را مورد بررسی قرار می‌دهد، از تنهایی و میل به برقراری ارتباط با دیگران گرفته تا عشق، خانواده، تقدیر و زندگی، «همان زندگی که بی‌تفاوت، ناسپاس، فریبکارانه و تمسخرآمیز، بی‌معنی و غریب [است و در عین حال] بسیار زیبا و دلفریب» (ص. ۱۰۴).

این مجموعه داستان کوتاه که مهدیه حسن زاده از میان آثار تالستایا گردآوری و از روسی به فارسی ترجمه کرده است، به تازگی توسط نشر نیستان چاپ و روانه بازار شد.